خوشا روز و شب کلکته و عیش از غالب دهلوی غزل 216

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

خوشا روز و شب کلکته و عیش مقیمانش

1 خوشا روز و شب کلکته و عیش مقیمانش گورنر مهر و مکناتن بهادر ماه تابانش

2 سکندر با همه گردنکشی چاووش درگاهش ارسطو با همه دانشوری طفل دبستانش

3 کمند گردن شیران رم جولان شبدیزش جواهر سرمه چشم غزالان گرد میدانش

4 به انداز تمنا غایبان را دل گرفتارش به هنگام تماشا حاضران را دیده حیرانش

5 تن سهراب و رستم رعشه دار از بیم شمشیرش سر اسکندر و دارا فگار از چوب دربانش

6 زبانها ساتگین گردان به پرسشهای پیدایش نفس ها باده پیمای نوازشهای پنهانش

7 به ذوق لطف عاجزپروری دلها نکو خواهش به شکر فیض نصفت گستری لبها ثناخوانش

8 شمار جوهر اسرار دانایی ز ایمانش فروغ جبهه منشور خاقانی ز عنوانش

9 هم از خوبی به بزم اندر دل افروزست گفتارش هم از مردی به رزم اندر جگردوزست پیکانش

10 اگر گویی مروت گویم آن رنگی ز گلزارش اگر گویی فتوت گویم آن بویی ز بستانش

11 به مدحش گرچه کم گفتم ولی زان گونه در سفتم که در سلک غزل جا داده‌ام غالب به دیوانش

عکس نوشته
کامنت
comment