1 ملامت می کنند از شورش حالی که من دارم جنون دیوانه می گردد ز افعالی که من دارم
2 بنازم مغفرت را جوش بحر اضطراب است این گریزد معصیت از ننگ اعمالی که من دارم
3 نگنجد در دل اندیشه سودایی که من دارم نمی دانم چه خواهم کرد با حالی که من دارم
4 اسیرم بیخودی محوم نمی دانم که را دیدم نگنجد در دل آیینه تمثالی که من دارم
دیدگاهها **