1 بیکسیم ساخت خریدار خویش سوختم از گرمی بازار خویش
2 یکجهتی حلقه دام وفاست صید بتانیم و گرفتار خویش
3 خاک رهم سیر جهان می کنم همسفر شوق سبکبار خویش
4 جلوه غربت ز وطن دیده ام آینه ام سایه دیوار خویش
5 هر دو جهان خواب فراموشیم منتم از دیده بیدار خویش
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را