- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
بسم اللّه الرحمن الرحیم ,
منت خدای را عزوجل که نخست خلیفه به جهت خلق تعیین فرمود. پس خلق خلیفه نمود. وجود امام معصوم را نبیا کان او وصیا سبب بود. آسمان و زمین ساخت و هستی او را ظاهرا کان او خفیا وسیله ثبات عالم بالا و پائین قرار داد. تا آن که قالب جمله عالم را به منزله جان شد، و مجمع تنهای بنی ادم را به جای روان. افلاک و انجم به جهت او دائر، و زمین و زمان را برای او ساکن و سایر. ,
خضرت و طراوت در باغ جهان به میامن الطاف او ساری، و آب حیات در نهر دهر به برکات انفاس او جاری. چمن جهان به سرو قد و گل روی او مزین، و انجمن جهانیان به شمع جمال و آفتاب بیزوال او روشن. اگر یک دم در روی زمین نباشد سلسله زمان از هم بپاشد، و اگر یک نفس زمان از او خالی بماند، زمین اهلش را فرو برد. ,
و درود نامعدود بر روان یک یک از خلفای حق و ائمه هدی خصوصا نبینا و عترته الاوصیاء و لاسیما المهدی الهادی صاحب عصرنا و امام زماننا. ,
چنین گوید مؤلف این کلمات و ناظم این ابیات محسن بن مرتضی الملقب به فیض که مرا در عنفوان شباب، شور محبت امام زمان و بقیه خلفای رحمان قائم عترت و مهدی امت سلام اللّه علیه و علی آبائه در سر افتاد و شوقی عظیم به لقای کریم او در دل پدید آمد. ,
نه تن را به مقصود راهی و نه جان را از صبر پناهی. به خاطر رسید که کاش کلمهای چند موزون در وصف اشتیاق بودی، و مضمونی چند منظوم در شرح فراق رو نمودی، تا گاهی به انشاد آن زنگ غبار از دل زدودی. ,
پس در اشعار فصحا گردیده شعری که ناخنی بر دل زند و تأثیری در نفس کند نیافت، مگر بیتی از غزلهای حافظ شیرازی قدس سره که بعضی مناسب مطلوب بود، و بعضی به صرفی از معنی با تصرفی در لفظ مناسب میتوانست شد، با آن که در بلاغت و فصاحت مرتبه قصوی و در حسن و ملاحت رتبه علیا و در شیوع و شهرت به حدی رسیده که در بلاد عالم سایر و بر السنه بنی آدم دایر بود. ,
و بالجمله شرایط تضمین و اقتباس در او (آن) به کمال بود و با هر کلامی که آمیخته میشد آن را نهایت زینت و کمال جمال میافزود. ,
با خود اندیشیدم که از نتایج افکار خود سخنی چند شکسته بسته فراهم آورم و با آن جواهر ناسفته علی وجه التضمین و الاقتباس بیامیزم تا این را از آن زینتی من حیث الصورة و آن را از این رتبتی من حیث المعنی حاصل گردد. ,
شاید که در این ترکیب و تألیف شرح درد دل خود کما ینبغی درج توان کرد و قصه سوز جان کما هو حقه بیان توانم نمود، و به وسیله انشاد آن داد این غم جانکاه توان داد. ,
با آنکه در صناعت شعر بیبضاعت و از فن شاعری بیخبر بودم، در این امر خوض نمودم به اعتماد تأیید روح القدس، بنابر حدیثی که از اهل بیت علیهم السلام وارد است که: «هیچ گویندهای بیت شعری در حق ما نگوید الا آنکه مؤید گردد به روح القدس». ,
بحمد اللّه همچنان که در خاطر خطور کرده بود به ظهور آمد. امید که لب تشنگان وادی وصال آن زلال چشمه خلافت و ولایت و سرگشتگان بادیه فراق آن خورشید سپهر امامت و هدایت از آن منتفع و بهرور گردند، و ناظم را به دعای خیر یاد آورند. ,
و چون بنای این اشعار بر اظهار شوق آن حضرت است سزد که موسوم به «شوق المهدی» گردد، و چون مقرر است که دواوین غزلیات را مصدّر به قصاید سازند، قبل از شروع در غزلیات سه قصیده که مناسب مقام است ایراد کرده میشود، و اللّه المستعان. ,