1 بیک جام لبالب آنچنان کن ساقیا مستم که در شرعم نفرمایند حد شرب تا هستم
2 فراغت داد از قرب نمازم غایت مستی بحمدالله بیمن باده از تکلیف وا رستم
3 مرا هرگز نشد توبه میسر از می گلگون بعمر خود نه توبه کردم و نه توبه بشکستم
4 مرا در ملک رسوایی تصرف می رسد الحق که خط دور ساغر حجت شرعیست در دستم
5 بعزم پنج روزه متصل گر غم خورم شاید چه گیرم روزه در جایی که تا ده روز نشستم
6 کشیدم پیش دیده پردها از پارهای دل ازین رخنه ضرر دیدم بمردم می رسد بستم
7 فضولی جان و دل نگذاشت با من چشم بیمارش ز بی دردان بریدم تا به اهل درد پیوستم