1 بی داد و دهش ملک جهان نستانی داد دل خود ز دشمنان نستانی
2 از دشمن کینه خواه در روز مصاف تا تن ندهی بمرگ، جان نستانی!
1 وعده کردی که بگیری به نگاهی جان را دل ما نیست، چرا می شکنی پیمان را؟
2 همه چون سرو ببالند بخود، گر شمرم خاربست سرکوی تو،صفت خوبان را
1 سامان حرف و صوت ندارد بیان ما فردیست از کتاب خموشی زبان ما
2 مد نگاه عجز بود رمح جانستان! کی میبرند صرفه ز ما دشمنان ما
1 اگر لذت شناس درد سازی جان شیرین را ز نعمتهای الوان می شماری اشک خونین را
2 لب از دندان کبود و، چهره از درد طلب کاهی طلا و لاجوردی نیست زین به خانه دین را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به