1 بهارم بی خزان ای گلبن مو چه غم کنده ببو بیخ و بن مو
2 برس ای سوته دل یکدم به دردم ته ای امروز دل تازه کن مو
1 به خنجر گر برآرند دیدگانم در آتش گر بسوزند استخوانم
2 اگر بر ناخنانم نی بکوبند نگیرم دل ز یار مهربانم
1 بروی دلبری گر مایلستم مکن منعم گرفتار دلستم
2 خدا را ساربان آهسته میران که من واماندهٔ این قافلستم
1 زدل نقش جمالت در نشی یار خیال خط و خالت در نشی یار
2 مژه سازم بدور دیده پرچین که تا وینم خیالت در نشی یار
1 چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
2 اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی
1 اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
2 یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون