ای کاخ از ادیب الممالک فراهانی دیوان اشعار 2

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ای کاخ بهارستان سقفت ز چه وارون شد

1 ای کاخ بهارستان سقفت ز چه وارون شد ای رشک نگارستان خاکت ز چه پرخون شد

2 عیسای خرد بردار، شد از ستم اشرار موسای عدالت خوار، از دولت قارون شد

3 تو بارگه دادی، کی در خور بیدادی چون کار تو آزادی افکار تو قانون شد

4 آوخ که ز استبداد قانون تو شد برباد تقدیر چنین افتاد اوضاع دگرگون شد

5 از حیله بدنامان شد چاک ترا دامان وز گریه ناکامان دامان تو جیحون شد

6 محبوب تو شیدا گشت بدخواه تو رسوا گشت بستان تو صحرا گشت گلزار تو هامون شد

7 تو کاخ طرب بودی گلزار ادب بودی تو باغ رطب بودی شهدت ز چه افیون شد

8 شمع تو چرا مرده است شاخت ز چه افسرده است برگت ز چه پژمرده است بیدت ز چه مجنون شد

9 در ماتم تو خورشید در مرثیه با ناهید کز خون شهیدان بید همرنگ طبر خون شد

10 خاکت شده خون اندود آبت شده زهرآلود وز توپ شربنل دود بر گنبد گردون شد

11 هرکس سوی مهرت تاخت رایت به سپهر افراخت و آنکس به تو تیر انداخت مستوجب طاعون شد

12 توپی که ستمکاران بستند بر این ایوان بر چشم انوشروان در قلب فریدون شد

13 از عشق تو مستم من وز غیر تو رستم من مشروطه پرستم من قلبم به تو مفتون شد

14 ای قصر سلیمانی از بهر چه ویرانی ای ملت ایرانی بختت ز چه وارون شد

15 با آن همه استادی در مهلکه افتادی سررشته آزادی از دست تو بیرون شد

16 دانای سیاسی کو قانون اساسی کو آن قدرشناسی کو و آن عقل و هنر چون شد

17 آن مجلس کمسیون و آن لایحه و قانون از کجروی گردون افسانه و افسون شد

عکس نوشته
کامنت
comment