بایوان شد و نامه از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 12

ابوالقاسم فردوسی

آثار ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی

بایوان شد و نامه پاسخ نوشت

1 بایوان شد و نامه پاسخ نوشت بباغ بزرگی درختی بکشت

2 نخست آفرین کرد بر کردگار کزو بود روشن دل و بختیار

3 خداوند ناهید و گردان سپهر کزویست پرخاش و آرام و مهر

4 سپهری برین گونه بر پای کرد شب و روز را گیتی آرای کرد

5 یکی را چنین تیره‌بخت آفرید یکی را سزاوار تخت آفرید

6 غم و شادمانی ز یزدان شناس کزویست هر گونه بر ما سپاس

7 رسید آنچ دادی بدین بارگاه اسیران و پیلان و تخت و کلاه

8 هیونان بسیار و افگندنی ز پوشیدنی هم ز گستردنی

9 همه آلت ناز و سورست و بزم بپیش تو زین سان که آید برزم

10 مگر آنکسی کش سرآید بپیش بدین گونه سیر آید از جان خویش

11 وزان رنج بردن ز توران سپاه شب و روز بودن به آوردگاه

12 ز کارت خبر بد مرا روز و شب گشاده نکردم به بیگانه لب

13 شب و روز بر پیش یزدان پاک نوان بودم و دل شده چاک چاک

14 کسی را که رستم بود پهلوان سزد گر بماند همیشه جوان

15 پرستنده چون تو ندارد سپهر ز تو بخت هرگز مبراد مهر

16 نویسنده پردخته شد ز آفرین نهاد از بر نامه خسرو نگین

17 بفرمود تا خلعت آراستند ستام و کمرها بپیراستند

18 صد از جعد مویان زرین کمر صد اسپ گرانمایه با زین زر

19 صد اشتر همه بار دیبای چین صد اشتر ز افگندنی هم چنین

20 ز یاقوت رخشان دو انگشتری ز خوشاب و در افسری بر سری

21 ز پوشیدن شاه دستی بزر همان یاره و طوق و زرین کمر

22 سران را همه هدیه‌ها ساختند یکی گنج زین سان بپرداختند

23 فریبرز با تاج و گرز و درفش یکی تخت زرین و زرینه کفش

24 فرستاد و فرمود تا بازگشت از ایران بسوی سپهبد گذشت

25 چنین گفت کز جنگ افراسیاب نه آرام باید نه خورد و نه خواب

26 مگر کان سر شهریار گزند بخم کمند تو آید ببند

27 فریبرز برگشت زان بارگاه بکام دل شاه ایران سپاه

عکس نوشته
کامنت
comment