-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میان خوبرویان تا نمودند انتخاب از هم جدا کردند رخسار تو را با آفتاب از هم
2 ز بس کاهید ما را درد او زین هجر، از آهی فرو ریزد بنای هستی ما چون حباب از هم
3 مگر اندر بغل دارند جزو بیوفایی را که آموزند دائم گلرخان درس کتاب از هم
4 دل صدپاره آتشنهاد خونچکانم را به بزم عیش میگیرند خوبان چون کباب از هم
5 یکی از زلف پیچ و دیگری تاب از کمر دارد نمیباشد پریشانخاطران را پیچ و تاب از هم
6 دل آباد اگر خواهی مکن ویران دل کس را که میباشند اکثر خانه دلها خراب از هم
7 نمیآیند بیرون روز حشر از عهده دلها اگر جوییم ما قصاب با خوبان حساب از هم