بتی کز غایت خوبی از بابافغانی شیرازی غزل 492

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

بتی کز غایت خوبی زند با مهر و مه پهلو

1 بتی کز غایت خوبی زند با مهر و مه پهلو به یک جا کی نهد با عاشقان رو سیه پهلو

2 چو غنچه آنکه شبها برگ گل در پیرهن دارد چه غم دارد که من چون می نهم بر خاک ره پهلو

3 به آزار دلم هر تار مو بر تن شود خاری جدا زان شاخ گل شب چون نهم بر خوابگه پهلو

4 تو ای نازک بدن از لاله و گل ساز جای خود که می سوزد مرا از خاک گلخن ته بته پهلو

5 دلم از خنجر بیداد او پهلو تهی می کرد کنون بر خاک ره دارد بجرم این گنه پهلو

6 ز پهلوی من مجنون چه آسایش بود دل را که بیند هر زمان از سنگ طفلانم سیه پهلو

7 دل صد پاره کندم چون فغانی از گل این باغ نهادم بر گل محنت‌سرای خود چو کَه پهلو

عکس نوشته
کامنت
comment