سنگ بیداد بتان آیینه دل از فضولی بغدادی غزل 96

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

سنگ بیداد بتان آیینه دل را شکست

1 سنگ بیداد بتان آیینه دل را شکست هر تمنایی که در دل داشتم صورت نبست

2 وصل آن مه گر میسر نیست ما را دور نیست مقصدی داریم عالی همتی داریم پست

3 ز آتش دل بس که از هر زخم سر زد شعله سوخت چون تیرت دمی هر کس که پهلویم نشست

4 جوهر هستی متاع وصل جانان را بهاست ما کجا و این هوس ما را که می گوید که هست

5 جای جز در دل مکن معشوق را گر عاشقی سنگ دل باید که باشد هر که شد آتش پرست

6 کام خواهی صبر کن پرویز وار ای کوهکن کی توان بر خورد از شیرین لبان با زور دست

7 دل که در عشقت امید وصل و بیم هجر داشت سوخت وز تشویش نیک و بد فضولی باز رست

عکس نوشته
کامنت
comment