-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بتم باهر سری هر سو سروکار دگر دارد غمش با هر دلی سودا و بازار دگر دارد
2 جمال و عشق آندلبر ز هر معشوق و هر عاشق بگاه جلوه نظاّری و دیداری دگر دارد
3 اگرچه دیده گلزار روی او مشو قانع که روی او جز این گلزار، گلزاری دگر دارد
4 اگر اودیده دادت که دیدارش بدو بینی طلب کن دیده دیگر که دیداری دگر دارد
5 اگر در ساعتی صد بار رخسارش بصد دیده همی بینی مشو قانع که رخساری دگر دارد
6 چو گفتارش بدانگوشی که او بخشید بشنیدی برو گوشی دگر بستان که گفتاری دگر دارد
7 مگو در شهر و بازارش خریدارش منم تنها که در هر شهر و بازاری خریداری دگر دارد
8 تو تنها نیستی بیمار آن چشم شوخ آن دلبر که چشمش چون تو در هر گوشه بیماری دگر دارد
9 نه تنها مغربی باشد گرفتار سر زلفش که زلف او بهر موئی گرفتاری دگر دارد