1 بت گفت به بت پرست کای عابد ما دانی ز چه روی گشته ئی ساجد ما
2 بر ما بجمال خود تجلی کرده است آنکس ز تست ناظر و شاهد ما
1 گه چو چنگم و گاه چو نی بنوازم گه بهر ساز که سازی تو مرا میسازم
2 چون نیم در تو دمی در من بیچاره بدم می نیاید بطرب هیچکس از آوازم
1 اگر ز جانب ما ذلت و نیاز نباشد جمال روی ترا هیچ عز و ناز نباشد
2 ز سوز عاشق بیچاره است ساز جمالت جمال را اگر آن سوز نیست ساز نباشد
1 نظرت فی رمقی نظره فصا ز فداک وصلتی بوجودی وجدت ذاتک ذاک
2 نظرت فیک شهود او ما شهدت سوای نظرت فی وجود او ما وجدت سواک