1 بت گفت به بت پرست کای عابد ما دانی ز چه روی گشته ئی ساجد ما
2 بر ما بجمال خود تجلی کرده است آنکس ز تست ناظر و شاهد ما
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 یار تا من هستم از خود با خبر نگذاردم تا ز من باقی بود اسم و اثر نگذاردم
2 تا ز من ما و منی را باز نستاند نگار تا نسازد او زمن چیزی دگر نگذاردم
1 دل همه دیده شد و دیده همه دل گردید تا مراد دل و دیده ز تو حاصل گردید
2 به امیدی که رسد موجی از آن بحر بدل سالها ساکن آن لجّه و ساحل گردید
1 خورشید رخت چو گشت پیدا ذرّات دو کَون شد هویدا
2 مهر رخ تو چو سایه انداخت زان سایه پدید گشت اشیاء
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **