- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گردش چشم بتان مستی من حالی کرد دور وارون نتواند قدحم خالی کرد
2 قبض درکار ندیدم چو شدم مست مدام حل هر عقده که می کرد به خوشحالی کرد
3 پای جبریل به کرسی خیالم نرسد عشق بس پایه معراج مرا عالی کرد
4 شور این بادیه از بادیه گردیست مدام رخت مجنون به عدم برد و مرا والی کرد
5 هرکه بر خوان طمع دست نیازید رسید مگس آلوده شد از شه گران بالی کرد
6 عجم در مجلس اصحاب به کارست که جنگ جای از خسته درونی و حزین نالی کرد
7 دلم از خنده نوشین حریفان بگرفت گوشه یی کو که دل از گریه توان خالی کرد
8 قصه عشق به وصف تو طویل است طویل درک تفسیر جمالت خرد اجمالی کرد
9 یوسف از خواری اخوان به کسادی افتاد که فروشنده به پیش آمد و دلالی کرد
10 بود نزدیک که کام از لب شیرین گیرد دست می یافت ظفر بخت بداقبالی کرد
11 کرد بازیچه معشوق «نظیری » خود را آن چه خردان نکنند او به کهن سالی کرد