-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بتان شهر ستم پیشه شهریارانند که در ستم روش آموز روزگارانند
2 برند دل به ادایی که کس گمان نبرد فغان ز پرده نشینان که پرده دارانند
3 به جنگ تا چه بود خوی دلبران کاین قوم در آشتی نمک زخم دلفگارانند
4 نه زرع و کشت شناسند نی حدیقه و باغ ز بهر باده هواخواه باد و بارانند
5 ز وعده گشته پشیمان و بهر دفع ملال امیدوار به مرگ امیدوارانند
6 ز روی خوی و منش نور دیده آتش به رنگ و بوی جگرگوشه بهارانند
7 تو سرمه بین و ورق درنورد و دم درکش مبین که سحرنگاهان سیاهکارانند
8 ز دید و داد مزن حرف خردسالانند به گرد راه منه چشم نی سوارانند
9 ز چشم زخم بدین حیله کی رهی غالب دگر مگو که چو من در جهان هزارانند