بتان شهر ستم پیشه شهریارانند از غالب دهلوی غزل 169

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

بتان شهر ستم پیشه شهریارانند

1 بتان شهر ستم پیشه شهریارانند که در ستم روش آموز روزگارانند

2 برند دل به ادایی که کس گمان نبرد فغان ز پرده نشینان که پرده دارانند

3 به جنگ تا چه بود خوی دلبران کاین قوم در آشتی نمک زخم دلفگارانند

4 نه زرع و کشت شناسند نی حدیقه و باغ ز بهر باده هواخواه باد و بارانند

5 ز وعده گشته پشیمان و بهر دفع ملال امیدوار به مرگ امیدوارانند

6 ز روی خوی و منش نور دیده آتش به رنگ و بوی جگرگوشه بهارانند

7 تو سرمه بین و ورق درنورد و دم درکش مبین که سحرنگاهان سیاهکارانند

8 ز دید و داد مزن حرف خردسالانند به گرد راه منه چشم نی سوارانند

9 ز چشم زخم بدین حیله کی رهی غالب دگر مگو که چو من در جهان هزارانند

عکس نوشته
کامنت
comment