- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسی چون سایه افتادم به پای سرو آزادش ز خاکم برنمیدارد، نمیدانم چه افتادش
2 خوشم کز کوی او قاصد چو آمد، برنمیگردد چو آید بوی گل، نتوان به گلشن پس فرستادش
3 کند روح شهیدان طوف بسملگاه صیدی را که بی جذب کمند آرد به پای تیغ، صیادش
4 نمیخواهم که یک ساعت شود فارغ ز آزارم مبادا دیگری خود را زند بر تیغ بیدادش
5 چه بخت است این، که گر دامان کوه بیستون گردد کف اقبال خسرو میکشد از چنگ فرهادش
6 کمین بازیچه از نیرنگ عشق این است قدسی را که لب نگشود و گوش عالمی پر شد ز فریادش