- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسی الطاف و احسان کرد حیرانم چه دید از من گلم را خود سرشت و عشق خود را آفرید از من
2 عنایتهای پنهانیش را گویم معاذالله به جز از دیگری یوسف که نتوانی خرید از من
3 خیال او لبالب کرد بیرون و درونم را به صد شمشیر نتوان یک سر مو را برید از من
4 سخن شوریده میآید نمیدانم چه میگویم ترش میبینم آن رو را مگر حرفی شنید از من
5 بهاری بر سرم بگذاشت و تخمی از گلم نشکفت همان خاکم که دایم خار کلفت میدمید از من
6 تقاضا بر تقاضا چون توانم لب فروبستن در هفت آسمان را عشق میخواهد کلید از من
7 ز دیگر کشتگان خود را به خون غلتیدهتر خواهم که در روز جزا مظلومتر نبود شهید از من
8 به محشر هرکسی کاری و هر یاری و بازاری من و آهوی صحرایی که دایم میرمید از من
9 «نظیری» بس ازین آه و فغان دلخراش آخر به مردم تا به کی آزار دل خواهد رسید از من