1 بسکه در صورت زیبای تو حیران بودم غافل از شیوۀ بدعهدی خوبان بودم
1 ای درخور تاج بخشی دست خدا وی هستی تو آئینۀ هست خدا
2 در کونمکان نیست بجز دست تو دست بگشای گره ز کارم ای دست خدا
1 بهای قند چه داند که در جهان چند است کسی که همدم آن پسته شکر خند است
2 بیا که جای تو خالی است در حوالی چشم اگر بگریه من خاطر تو خورسند است
1 شد چو از زندان فرعونی ملول یوسف مه پیکر آل رسول
2 گرگ دهر از خون خوبان سیر شد دور گردون نادم از تقصیر شد