بس رشک قامت او سوخت سر تا از بیدل دهلوی غزل 2585

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بس رشک قامت او سوخت سر تا پای سرو

1 بس رشک قامت او سوخت سر تا پای سرو موج قمری ریخت از خاکستر اجزای سرو

2 پیکر آزادی و بار تحمل تهمتست یک قلم دست تهی می‌روید از اعضای سرو

3 نالهٔ آزاد الفت پرور زنجیر نیست طوق قمری تا کجا خالی نماید جای سرو

4 نخوت آزادگی دود دماغ‌کس مباد یک رک‌گردن نمایانست سر تا پای سرو

5 نالهٔ درد طراوت آبیار دل نشد این چمن بی‌آب ماند از نارساییهای سرو

6 شور حسن از ساز عاشق بشنو و خاموش باش کوکوی قمریست اینجا قلقل مینای سرو

7 رنگ و بو هم قابل تشریف آزادی نبود از تکلف دوختند این جامه بر بالای سرو

8 صفر در معنی الفها را یکی ده می‌کند طوق قمری می‌فزاید قدر استغنای سرو

9 خاک بر سرکرده عشق و پای درگل ماندحسن گر بهار این رنگ دارد حیف قمری وای سرو

10 بیدل آخر خاک می‌گردد درین حرمانسرا عارض رنگین‌گل تا قامت رعنای سرو

عکس نوشته
کامنت
comment