بشکوه گفت جوانی فقیر از پروین اعتصامی قطعه‌ 73

پروین اعتصامی

آثار پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

بشکوه گفت جوانی فقیر با پیری

1 بشکوه گفت جوانی فقیر با پیری بروزگار، مرا روی شادمانی نیست

2 بلای فقر، تنم خسته کرد و روح بکشت بمرگ قانعم، آن نیز رایگانی نیست

3 کسی بمثل من اندر نبردگاه جهان سیاه روز بلاهای ناگهانی نیست

4 گرسنه بر سر خوان فلک نشستم و گفت که خیرگی مکن، این بزم میهمانی نیست

5 به خلق داد سرافرازی و مرا خواری که در خور تو، ازین به که میستانی نیست

6 به دهر، هیچکس مهربان نشد با من مرا خبر ز ره و رسم مهربانی نیست

7 خوش نیافتم از روزگار سفله دمی از آن خوشم که سپنجی است، جاودانی نیست

8 بخنده، پیر خردمند گفت تند مرو که پرتگاه جهان، جای بدعنانی نیست

9 چو بنگری، همه سر رشته‌ها بدست قضاست ره گریز، ز تقدیر آسمانی نیست

10 ودیعه‌ایست سعادت، که رایگان بخشند درین معامله، ارزانی و گرانی نیست

11 دل ضعیف، بگرداب نفس دون مفکن غریق نفس، غریقی که وارهانی نیست

12 چو دستگاه جوانیت هست، سودی کن که هیچ سود، چو سرمایهٔ جوانی نیست

13 ز بازویت نربودند تا توانائی زمان خستگی و عجز و ناتوانی نیست

14 بملک زندگی، ایدوست، رنج باید برد دلی که مرد، سزاوار زندگانی نیست

15 من و تو از پی کشف حقیقت آمده‌ایم ازین مسابقه، مقصود کامرانی نیست

16 بدفتر گل و طومار غنچه در گلزار بجز حکایت آشوب مهرگانی نیست

17 بنای تن، همه بهر خوشی نساخته‌اند وجود سر، همه از بهر سرگرانی نیست

18 ز مرگ و هستی ما، چرخ را زیان نرسد سپهر سنگدل است، این سخن نهانی نیست

عکس نوشته
کامنت
comment