- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برفت یار من و یادگار ماند مرا رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا
2 دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم فرات و کوثر آب حیات جان افزا
3 چرا رخم نکند زرگری چو متصلست به گنج بیحد و کان جمال و حسن و بها
4 چراست وااسفاگوی زانک یعقوبست ز یوسف کش مه روی خویش گشته جدا
5 ز ناز اگر برود تا ستاره بار شوم رسد چو میزندش آفتاب طال بقا
6 اگر چیم ز چراگاه جان برون کردست کجاست زهره و یارا که گویمش که چرا
7 الست عشق رسید و هر آن که گفت بلی گواه گفت بلی هست صد هزار بلا
8 بلا درست و بلادر تو را کند زیرک خصوص در یتیمی که هست از آن دریا
9 منم کبوتر او گر براندم سر نی کجا پرم نپرم جز که گرد بام و سرا
10 منم ز سایه او آفتاب عالمگیر که سلطنت رسد آن را که یافت ظل هما
11 بس است دعوت دعوت بهل دعا میگو مسیح رفت به چارم سما به پر دعا