-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنما رخ و جان بستان یعنی بنمی ارزد یک جان چه بود صد جان یعنی بنمی ارزد
2 عشق تو خریدم من بر جانش گزیدم من عشق تو بجان ای جان یعنی بنمی ارزد
3 چون روی تو دیدم من از خویش بریدم من کردم دل و جان قربان یعنی بنمی ارزد
4 دل شد چو غمت را جا سر رفت درین سودا آن سود بدین خسران یعنی بنمی ارزد
5 دریای غم عشقت گر غرق سرشگم کرد آن بحر بدین طوفان یعنی بنمی ارزد
6 گر خانه کنم ویران گنجم دهد آن سلطان آن گنج بخان و مان یعنی بنمی ارزد
7 یکبوسه از آن بستان و ندر عوضش جان ده والله که بود ارزان یعنی بنمی ارزد
8 خون گرچه بسی خوردم عشق تو بسر بردم فیض این بنگر با آن یعنی بنمی ارزد