-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خم قامت نبرد ابرام طبع سختکوش من گران شد زندگی اما نمیافتد ز دوش من
2 تسلی کشتهام چون موج گوهر لیک زین غافل که خاکست اینکه مینوشد زبان بحر نوش من
3 غم عمر تلف گردیده تا کی بایدم خوردن ز هر امروز شامی دارد استقبال دوش من
4 چنین دیوانهٔ یاد بناگوش که میباشم که گوش صبح محشر پنبه دارد از خروش من
5 گریبان بایدم چون گل دمید از لبگشودنها ز وضع غنچه حرف عافیت نشنید گوش من
6 چه میکردم اگر بیپرده میکردم تماشایت ترا در خانهٔ آیینه دیدم رفت هوش من
7 نشاندن نیست آسان همچو موج گوهر از پایم محیط ازسرگذشت آسود تا یکقطره جوش من
8 به رنگی بیزبانم در ادبگاه نگاه او که گرد سرمه فریادی است از وضع خموش من
9 قیامت بود اگر خود را چنین آلوده میدیدم مرا ازچشم خود پوشید فضل عیب پوش من
10 نمیدانم شکفتن تا کجا خرمن کنم بیدل سحر در جیب میآید تبسمگلفروش من