-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن به این قلاب صید ماهی دریای رحمت کن
2 نهای گردن که همچون شعله باید سر کشت بودن تو با خود جبههای آوردهای ساز عبادت کن
3 به رنگ موج تا کی پیش پای یکدگر خوردن به فرش آبروی خویش یک گوهر فراغت کن
4 تماشا وحشت آهنگست ای آیینه تدبیری به پیچ و تاب جوهر چارهپردازیی حیرت کن
5 ز دستت هر چه آید مفت قدرتهای موهومی دماغ جهد صرف قدردانیهای فرصت کن
6 درین محفل سپندی نیست شوری برنینگیزد تو هم ای بیخبر با خود دلی داری قیامت کن
7 دماغ گلشنت گر نیست سیر نرگسستانی زگل قطع نظر بیمار چندی را عیادتکن
8 به چینی از اشارت آب ده انداز ابرویی مه نو را بهگردون موج دریای خجالتکن
9 گذشتن از جهان پوچ دارد ننگ استغنا همینتگر بود معراج همت ترک همتکن
10 ز مینا خانهٔ گردون اگر نتوان برون جستن تهی شو از خیال و طاق نسیانی عمارتکن
11 کس از باغ طمع بیدل ندارد حاصل عزت چو شبنم زین چمن با سیر چشمیها قناعتکن