خموش باش دلا عرض مدعا کردی از کلیم غزل 572

کلیم

کلیم

کلیم

خموش باش دلا عرض مدعا کردی

1 خموش باش دلا عرض مدعا کردی زبان به بند، سر گریه را چو وا کردی

2 ز شوخی ارچه بیکجا قرار نیست ترا برون نمی روی از خاطری که جا کردی

3 بگلشن از قدمت داغ لاله مرهم یافت بخنده هم گره از کار غنچه وا کردی

4 بزیر خاک تب هجر و رنج رشک بجاست کدام درد مرا ای اجل دوا کردی

5 بناله ام دل صد مرغ می کشد آنجا مرا برای چه از دام خود رها کردی

6 خوشم که دفتر دل نم کشیده بود ز خون به تیغ هر ورقش را ز هم جدا کردی

7 زمانه شاعرم ار کرد زو نمی رنجم چه کردمی اگرم شاعر گدا کردی

8 درین زمانه که مرغ کباب در قفس است کلیم فکر رهائی تو از کجا کردی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر