- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بملک حسن که فیضی ز آشنائی نیست در آشنائی خورشید روشنائی نیست
2 هر آنچه رفت زدستم برون ز دل هم رفت میان دست و دلم چون صدف جدائی نیست
3 غبار خاطرم از شش جهت گرفته فرو چو اخگرم سرو پروای خودنمائی نیست
4 بکشوری که فتد عکس تیره روزی ما زآب و آینه امید روشنائی نیست
5 مرا که شیوه افتادگی هنر باشد شکست نفس بجز عیب خودستائی نیست
6 ز درد فقر دلا غیرتی اگر داری مخواه مرگ که خواهش بجز گدائی نیست
7 باضطراب گرفتارم آنقدر که قفس شکسته است و مرا فرصت رهائی نیست
8 چو پاز آبله پوشیده ای، برو بنشین که ناقص است سلوک ار برهنه پائی نیست
9 که را کلیم ستودم که بر سپهر نرفت هزار حیف که پروای خودستائی نیست