بهست گور و کفن از قبا و از فضولی بغدادی غزل 382

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

بهست گور و کفن از قبا و پیرهنی

1 بهست گور و کفن از قبا و پیرهنی که پاره پاره نسازند بهر سیم تنی

2 بتیغ محنت شیرین لبان که دارد تاب مگر زمانه بسازد ز سنگ کوهکنی

3 به پنبه های جراحت نهان چراست تنم چو نیست رسم که باشد شهید را کفنی

4 مرا مکش به جفا و ستم که می باید ستمگری چو تویی را جفا کشی چو منی

5 خدایرا مده آن زلف پرشکن بر باد که منزل دل آشفته است هر شکنی

6 به لطف غنچه مثال دهان تنگ تو نیست درین که هست چنین نیست غنچه را سخنی

7 غم خط تو فضولی ز دل برون نکند که هست جای چنان سبزه چنین چمنی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر