-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای در پس هر لباس و پرده بر دیدهء دیده جلوه کرده
2 خود را بلباس هر دو عالم آورده بهر زمان و برده
3 در دیده ما بجز یکی نیست گر هست عدد هزار ورده
4 ما را ز شمرده گشت معلوم آن چیز که هست ناشمرده
5 ای بیضه مرغ لامکانی ای هم تو سفید و هم تو زرده
6 کی مرغ شوی و باز گردی آیی بدر از لباس و پرده
7 در جنبش و جوش و در خروش آی تا کی باشی چنین فشرده
8 بگشای کفن بیفکن این پوست چون روح برآ ز جسم مرده
9 بگشای دو بال و پس برون پر از گنبد چرخ سالخورده
10 هرگز نرسد کسی به منزل نارفته طریق ناسپرده
11 ای مغربی کی رسی بسیمرغ بر قله قاف پی نبرده