بهر سرچشمه کان آرام از بابافغانی شیرازی غزل 23

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

بهر سرچشمه کان آرام جان زد خرگهی آنجا

1 بهر سرچشمه کان آرام جان زد خرگهی آنجا بعشرت با می و معشوق بنشیند مهی آنجا

2 نه دل آگه شود کز دیدنش چون میشود حالم نه از غیرت توانم دید با این آگهی آنجا

3 که میداند که چونم میکشد در خلوت آن بدخو چو هرگز از عزیزان نیست با من همرهی آنجا

4 نیازی میکنم عرض و برون میآیم از بزمش نخواهم تا قیامت ساختن ماتمگهی آنجا

5 در آن نظاره کز هر ذره آتش در جهان افتد ندارد عاشق بیچاره یارای رهی آنجا

6 که میداند که چون آمد برون از گلشنش عاشق تمنای بلندی بود و دست کوتهی آنجا

7 دگر در سایه ی دیوار آن گل از چه رو آرد فغانی چون ندارد قیمت برگ کهی آنجا

عکس نوشته
کامنت
comment