هرگز بکسی باز نشد از بابافغانی شیرازی غزل 495

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

هرگز بکسی باز نشد چشم و لب تو

1 هرگز بکسی باز نشد چشم و لب تو آه ای پسر از این همه شرم و ادب تو

2 ما خود ز ندامت سرانگشت گزیدیم تا روزی دندان که باشد رطب تو

3 نزدیک رسم، رانی و از دور زنی تیر دشوار بود قصه ی من در طلب تو

4 زنجیر شود پاره و از جای رود کوه زینها که کشیدم من زار از سبب تو

5 این سوز نه از گرمی خونست فغانی معلوم نکردیم که از چیست تب تو

عکس نوشته
کامنت
comment