چون ز لیلی گشت از عطار نیشابوری الهی نامه 3237

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

چون ز لیلی گشت مجنون بی قرار

1 چون ز لیلی گشت مجنون بی قرار روز و شب شد همچو گردون بی قرار

2 خورد روز و خواب شب بدرود کرد دیده از دریای دل چون رود کرد

3 پای در میدان رسوائی نهاد داغ دل بر عقل سودائی نهاد

4 گفت یک روزش پدر کای بی خبر خویش را رسوا بکردی در بدر

5 ماندهٔ در قید رسوائی مقیم هیچ کس نفروشدت نانی بسیم

6 این سخن مجنون چو بشنود از پدر گفت چندینی غم و رنج و خطر

7 کاین زمان من میکشم از بهر دوست دوست داند کاین همه از بهر اوست

8 گفت داند گفت پس این میبسم تا قیامت هر نفس این میبسم

9 گردلم را زین مصیبت خون کنند ازدلم این درد چون بیرون کنند

عکس نوشته
کامنت
comment