1 چون شمع تنت ز آتش محفل گرمست بر دیده نشین که خانه دل گرمست
2 قربان شومت این تب بیماری نیست گویا تنت از هوای منزل گرمست
1 تو اگر ز کعبه راندی، و گر از بهشت ما را غم بنده پرور تو به دری نهشت ما را
2 چو حدیث راست گویان به همه مذاق تلخیم به سفینه عزیزان نتوانیم نوشت ما را
1 نظر به ظاهر و صیاد در خفا خفتست اجل رسیده چه داند بلا کجا خفتست
2 کجا ز فتنه آن چشم نیم باز رهیم که فتنه خاسته از خواب و پای ما خفتست
1 دیدمش در دل نهفتم آه بیتأثیر را در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را
2 پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را