1 چون ز بد گوی من سخن شنوی بر تو تهمت نهم ز روی خرد
2 گویم ار تو نبودیی خرسند او مرا پیش تو نگفتی بد
1 گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند
2 باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد هر یکی را بر مثال یوسف چاهی کند
1 زلف پر تابت مرا در تاب کرد چشم پر خوابت مرا بی خواب کرد
2 با تن من کرد نور عارضت آنکه با تار قصب مهتاب کرد
1 آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود و آفرین بادا بر آن کس کو ترا در خور بود
2 آفرین بر جان آن کس کو نکو خواهت بود شادمان آن کس که با تو در یکی بستر بود