1 ای چون هستی برده دل من به هوس چون نیستیم غم فراق تو نه بس
2 گر چون هستی به دستت آرم زین پس پنهان کنمت چو نیستی از همه کس
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 انعمالله صباح ای پسرا وقت صبح آمده راح ای پسرا
2 با می و ماه و خرابات بهار خام خامست صلاح ای پسرا
1 منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
2 اگر زمانه ندارد ترا مساعد من زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد
1 با من بت من تیغ جفا آخته دارد صبر از دل من جمله برون تاخته دارد
2 او را دلم آرامگهست و عجبست این کارامگه خویش برانداخته دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به