1 چون لاله خودیم آتش خرمن خویش ما خود شده ایم خار پیراهن خویش
2 ما را بدو جرعه ساقی از خود برهان تا چند بسر بریم با دشمن خویش
1 هر کس بقبله ای کرد روی نیاز خود را هند و صنم پرستد، من سرو ناز خود را
2 نگذاشت آستانش در جبهه ام سجودی بی سجده می گذارم اکنون نماز خود را
1 آن سرو روان تا بگلستان گذری داشت پروانه صفت گل هوس بال و پری داشت
2 دل از خم زلف تو برون رفت و نگفتی کاین حلقه ماتمزدگان نوحه گری داشت
1 هنوز طره او تا کمر نیامده است ز پیچ و تاب رگ جان خبر نیامده است
2 باعتماد، سرین را بآن کمر مسپار که مور خازن تنگ شکر نیامده است