1 چون تحفه کوی دوست نارنج بود از خجلت او به دل مرا رنج بود
2 گفتی که ز من مرنج هنگام بدی رنجی که رسد از تو مرا گنج بود
1 برادران بجهان اعتمادکی شاید که می بکاهد شادی و غم بیفزاید
2 زمین عمارت خاکست پی نهاده بر آب بنای خاک چو بر آب شد کجا پاید
1 نماز شام کز قندیل کوکب چراغان کرد گردون خیمه شب
2 فرو بستند گوئی نو عروسان بگردن عقد لؤلؤی مثقب
1 بسی جستم نشان از اسم اعظم که بد نقش نگین خاتم جم
2 همه اقطار عالم سیر کردم مگر جویم نشان زان نقش خاتم