- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون خراباتی نباشد زاهدی کش به شب از در درآید شاهدی
2 محتسب گو تا ببیند روی دوست همچو محرابی و من چون عابدی
3 چون من آب زندگانی یافتم غم نباشد گر بمیرد حاسدی
4 آنچه ما را در دل است از سوز عشق مینشاید گفت با هر باردی
5 دوستان گیرند و دلداران ولیک مهربان نشناسد الا واحدی
6 از تو روحانیترم در پیش دل نگذرد شبهای خلوت واردی
7 خانهای در کوی درویشان بگیر تا نماند در محلت زاهدی
8 گر دلی داری و دلبندیت نیست پس چه فرق از ناطقی تا جامدی
9 گر به خدمت قائمی خواهی منم ور نمیخواهی به حسرت قاعدی
10 سعدیا گر روزگارت میکشد گو بکش بر دست سیمین ساعدی