چون تافت بر دل من پرتو جمال از شمس مغربی غزل 12

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

چون تافت بر دل من پرتو جمال حبیب

1 چون تافت بر دل من پرتو جمال حبیب بدید دیده جان حسن بر کمال حبیب

2 چه التفات بلذات کائنات کند کسی که یافت دمی لذت وصال حبیب

3 بدام و دانه عالم کجا فرود آید دلی که گشت گرفتار زلف و خال حبیب

4 خیال ملک دو عالم نیاورد بخیال سری که نیست دمی خاای از خیال حبیب

5 حبیب را نتوان یافت در دو کَون مثال اگر چه هر دو جهان هست بر مثال حبیب

6 درون من نه چنان از حبیب مملو شد که گر حبیب در آید بود مجال حبیب

7 بدانصفت دل و جان از حبیب پر شده است که از حبیب ندارم نظر بحال حبیب

8 چه احتیاج بود دیده را به حسن برون چو در درون متجلی شود جمال حبیب

9 ز مشرق دلت چه کرد طلوع هزار بدر برفت از نظر هلال حبیب

عکس نوشته
کامنت
comment