چون زبان‌ها لال و جان‌ها از غالب دهلوی غزل 306

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

چون زبان‌ها لال و جان‌ها پر ز غوغا کرده‌ای

1 چون زبان‌ها لال و جان‌ها پر ز غوغا کرده‌ای بایدت از خویش پرسید آنچه با ما کرده‌ای

2 گر نه‌ای مشتاق عرض دستگاه حسن خویش جان فدایت دیده را بهر چه بینا کرده‌ای؟

3 هفت دوزخ در نهاد شرمساری مضمرست انتقام است این که با مجرم مدارا کرده‌ای

4 صد گشاد آن را که هم امروز رخ بنموده‌ای مژده باد آن را که محو ذوق فردا کرده‌ای

5 خوبرویان چون مذاق خوی ترکان داشتند آفرینش را بر ایشان خوان یغما کرده‌ای

6 خستگان را دل به پرسش‌های پنهان برده‌ای با درستان گر نوازش‌های پیدا کرده‌ای

7 چشمه نوش است از زهر عتابت کام جان تلخی می در مذاق ما گوارا کرده‌ای

8 ذره‌ای را روشناس صد بیابان گفته‌ای قطره‌ای را آشنای هفت دریا کرده‌ای

9 دجله می‌جوشد همانا دیده‌ها جویای تست شعله می‌بالد مگر در سینه‌ها جا کرده‌ای؟

10 جلوه و نظاره پنداری که از یک گوهرست خویش را در پرده خلقی تماشا کرده‌ای

11 چاره در سنگ و گیاه و رنج با جاندار بود پیش از آن کاین دررسد آن را مهیا کرده‌ای

12 دیده می‌گرید، زبان می‌نالد و دل می‌تپد عقده‌ها از کار غالب سر به سر وا کرده‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment