-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون زبانها لال و جانها پر ز غوغا کردهای بایدت از خویش پرسید آنچه با ما کردهای
2 گر نهای مشتاق عرض دستگاه حسن خویش جان فدایت دیده را بهر چه بینا کردهای؟
3 هفت دوزخ در نهاد شرمساری مضمرست انتقام است این که با مجرم مدارا کردهای
4 صد گشاد آن را که هم امروز رخ بنمودهای مژده باد آن را که محو ذوق فردا کردهای
5 خوبرویان چون مذاق خوی ترکان داشتند آفرینش را بر ایشان خوان یغما کردهای
6 خستگان را دل به پرسشهای پنهان بردهای با درستان گر نوازشهای پیدا کردهای
7 چشمه نوش است از زهر عتابت کام جان تلخی می در مذاق ما گوارا کردهای
8 ذرهای را روشناس صد بیابان گفتهای قطرهای را آشنای هفت دریا کردهای
9 دجله میجوشد همانا دیدهها جویای تست شعله میبالد مگر در سینهها جا کردهای؟
10 جلوه و نظاره پنداری که از یک گوهرست خویش را در پرده خلقی تماشا کردهای
11 چاره در سنگ و گیاه و رنج با جاندار بود پیش از آن کاین دررسد آن را مهیا کردهای
12 دیده میگرید، زبان مینالد و دل میتپد عقدهها از کار غالب سر به سر وا کردهای