- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون ابر بهاری به سرم سایه فکن شد بر هر بر بومم که نظر کرد چمن شد
2 چون شمع که شد رهبر پروانه به آتش دل سوزی او باعث جان بازی من شد
3 می خواست شود قایل نظمم به بلاغت صدپایه به شیب آمد و بر اوج سخن شد
4 بی جام همه می کش و بی باده همه مست از نظم نو آیین مغان رسم کهن شد
5 شک نیست که از نیم نظر کار برآید آن را که دلیل آصف اعجاز سخن شد
6 همسایگیش را اثر ابر بهارست هم خانه گلستان شد و هم خار سمن شد
7 از یار و دیار ار نکنم یاد عجب نیست از رشک من امسال غریبی به وطن شد
8 بر خاک درش جای شهیدان ندهد کس لطفی است که کافور تن و عطر کفن شد
9 مهمان بهشتی مخور اندوه «نظیری » نزهتگه حوران جنان بیت حزن شد