- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون برآمد جان باقی از خلیل باز پرسیدش خداوند جلیل
2 کای ز کل خلق نیکو بخت تر در جهان چه چیز دیدی سخت تر
3 گفت اگر کشتن پسر را سخت بود در سقر دیدن پدر را سخت بود
4 در میان آتشم انداختی روزگاری با بلا درساختی
5 گر بسی سختی و پیچاپیچ بود در بر جان دادن آنها هیچ بود
6 حق تعالی کرد سوی او خطاب گفت اگر جان دادنت آمد عذاب
7 از پس جان دادن و مردن ز خویش هست چندان سختی زاندازه بیش
8 کانکه را شد نقد افتادن درو راحت روحست جان دادن درو
9 چون چنین در کار مشکل ماندهٔ روز و شب بهر چه غافل ماندهٔ
10 چارهٔ این کار مشکل پیش گیر راه بر مرگست منزل پیش گیر
11 ترک دنیا گیر و کار مرگ ساز راه بس دورست ره را برگ ساز
12 زانکه دنیا گر همه بر هم نهی باز مانی عاقبت دستی تهی