-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون شمع زحمتی که به شبگیر میکشم از داغ پنبه میکشم و دیر میکشم
2 طفلی شد و شباب شد و شیب سرکشید لیکن یقین نشد که چه تصویر میکشم
3 فرصت امید و سعی هوسها همان بجاست سیماب رفت و زحمت اکسیر میکشم
4 عجزم به زعم خویش رگ از سنگ میکشد هر چند موی از قدح شیر میکشم
5 بی خم شدن ز دوش نیفتاد بار کش رنج شباب تا نشوم پیر میکشم
6 مزدوری بنای جسد بار گردن است تا زندهام همین گل تعمیر میکشم
7 زین نالهای که هرزه دو نارسایی است روزی دو انتقام ز تأثیر میکشم
8 بنیاد اعتبار بر این صورت است و بس وهم ثبات دارم و تغییر میکشم
9 در دل هزار ناله به تحسین من کم است نقاش صنعت المم تیر میکشم
10 ضعفم نشانده است به روز سیاه شمع پایی که میکشم ز گل قیر میکشم
11 تا همچو اخگرم تب جانکاه کم شود میسایم استخوان و تباشیر میکشم
12 پیری اشارهای ز خم ابروی فناست ای سر مچین بلند که شمشیر میکشم
13 بیدل سخن صدای گرفتاری دل است این ریشهها ز دانهٔ زنجیر میکشم