1 چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،
2 کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد
1 حسودانت را داده بهرام نحس ترا بهره کرده سعادت زواش
1 بینی و گنده دهان داری و نای خایگان غر، هر یکی همچون درای
1 دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
2 اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار