چون عکس رخ دوست در آینه عیان از شمس مغربی غزل 77

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

چون عکس رخ دوست در آینه عیان شد

1 چون عکس رخ دوست در آینه عیان شد بر عکس رخ خویش نگارم نگران شد

2 شیرین لب او تا که به گفتار درآمد عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد

3 چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت آمد به تماشای جهان جمله جهان شد

4 هر نقش که او خاست بر آن نقش برآمد پوشید همان نقش و بدان نقش عیان شد

5 هم کثرت خود گشت درو واحد خود دید هم عین همین آمد و هم عین همان شد

6 جائی همه اسم آمد و جایی همگی رسم جائی همه جسم آمد و جائی همه جان شد

7 هم پرده برانداخت ز رخ کرد تجلّی هم پرده خود گشت و پس پرده نهان شد

8 ای مغربی آن یار که بی نام و نشان بود از پرده برون آمد و با نام و نشان شد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر