-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون عکس رخ دوست در آینه عیان شد بر عکس رخ خویش نگارم نگران شد
2 شیرین لب او تا که به گفتار درآمد عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد
3 چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت آمد به تماشای جهان جمله جهان شد
4 هر نقش که او خاست بر آن نقش برآمد پوشید همان نقش و بدان نقش عیان شد
5 هم کثرت خود گشت درو واحد خود دید هم عین همین آمد و هم عین همان شد
6 جائی همه اسم آمد و جایی همگی رسم جائی همه جسم آمد و جائی همه جان شد
7 هم پرده برانداخت ز رخ کرد تجلّی هم پرده خود گشت و پس پرده نهان شد
8 ای مغربی آن یار که بی نام و نشان بود از پرده برون آمد و با نام و نشان شد