-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفتهایم سایه از ما هر قدم وامانده و ما رفتهایم
2 دیدهها تا دل همه خمیازهٔ ما میکشند جای ما در هر مکان خالیست گویا رفتهایم
3 کس ز افسون تعین داغ محرومی مباد چون گهر عمریست در دربا ز دریا رفتهایم
4 فکر خود ما را چو شمع آخر به طوف خاک برد یکسر از راه گریبان در ته پا رفتهایم
5 رهرو عجزیم ما را جرات رفتار کو چند روزی شد چو عنقا برزبانها رفتهایم
6 سایه را در هیچ صورت نسبت خورشید نیست تا تو ما را در خیال آوردهای ما رفتهایم
7 بر زمین چندانکه میجوییم گرد ما گم است کاش گردد چون سحر روشن که بالا رفتهایم
8 چون امل ما را در این محفل نخواهی یافتن جمله امروزیم لیک آن سوی فردا رفتهایم
9 الفت هر چیز وقف ساز استعداد اوست تا مروت در خیال آمد ز دنیا رفتهایم
10 کلک معنی در سواد مدعا بیلغزش است گر به صورت چون خط ترسا چلیپا رفتهایم
11 ساز هستیگر به این رنگ احتیاج آماده است ما و آب رو ازین غمخانه یکجا رفتهایم
12 از نفس کم نیست گر پیغام گردی میرسد ورنه ما زین دشت پیش از آمدنها رفتهایم
13 بیدل از تحقیق هستی و عدم دل جمعدار کس چه داند آمدیم از بیخودی یا رفتهایم