1 چون گل آشفته و چون شعله سوار آمده است صبح رویش ز شبیخون بهار آمده است
2 خیره چشمان مژه ها را صف پروانه کنید گرد راهش ز چراغان شرار آمده است
3 در لحد پنجه رسوایی مجنون گیر است چاکش از دل به گریبان غبار آمده است
1 سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا سایه گل به نظر چشم سیاه است مرا
2 بسکه گشتم به چمن محو خرام تو چو آب سبزه هر لب جو طرف کلاه است مرا
1 گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
2 در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
1 دل را بسوز و درد نهان را دوا طلب چون شعله از گداختگی توتیا طلب
2 وحشت طراز نرگس مستش بهانه جوست بیگانه شو از او نگه آشنا طلب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به