1 چون کلک ازل زد رقم نقش نگار بر پرده چشم من ز لوح رخ یار
2 خال رخ یار و مردم چشم مرا انگیخت ز یک سیاهی و یک پرگار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 پیش عاقل قصه درد من و مجنون یکیست اختلافی در سخن باشد ولی مضمون یکیست
2 داغ دل را خواستم مرهم رساندی ناوکی غالبا پنداشتی داغ دل پرخون یکیست
1 باز گلزار صفای رخ جانان دارد هر طرف زینتی از سنبل و ریحان دارد
2 دارد آن لطف کنون باغ که از دیدن آن این که دل را نرسد ذوق چه امکان دارد
1 طاعتی کان در حقیقت موجب قرب خداست طوف خاک درگه مظلوم دشت کربلاست
2 ای خوش آن مردم که بهر قوت نور نظر در نظر او را مدام آن قبله حاجت رواست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به