چون توکل هر کجا رفتیم از اسیر شهرستانی غزل 790

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

چون توکل هر کجا رفتیم استغنا زدیم

1 چون توکل هر کجا رفتیم استغنا زدیم هر چه را دیدیم همچون سیل پشت پا زدیم

2 دیده و دل بی تو داد اشک و آه ما نداد خویش را گاهی بر آتش گاه بر دریا زدیم

3 هر کجا رفتیم خضر راه ما غم بود غم گر دچار خوشدلی گشتیم بر تنها زدیم

4 درد سر می داد ما را بالش آسودگی خواب راحت چون شرر بر بستر خارا زدیم

5 بی نیازیم از تماشای گلستان چون اسیر تا گل عشرت به سر از پنبه مینا زدیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر