- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون سلیمان کرد آغاز بنا پاک چون کعبه همایون چون منی
2 در بنااش دیده میشد کر و فر نی فسرده چون بناهای دگر
3 در بنا هر سنگ کز که میسکست فاش سیروا بیهمی گفت از نخست
4 همچو از آب و گل آدمکده نور ز آهک پارهها تابان شده
5 سنگ بیحمال آینده شده وان در و دیوارها زنده شده
6 حق همیگوید که دیوار بهشت نیست چون دیوارها بیجان و زشت
7 چون در و دیوار تن با آگهیست زنده باشد خانه چون شاهنشهیست
8 هم درخت و میوه هم آب زلال با بهشتی در حدیث و در مقال
9 زانک جنت را نه ز آلت بستهاند بلک از اعمال و نیت بستهاند
10 این بنا ز آب و گل مرده بدست وان بنا از طاعت زنده شدست
11 این به اصل خویش ماند پرخلل وان به اصل خود که علمست و عمل
12 هم سریر و قصر و هم تاج و ثیاب با بهشتی در سؤال و در جواب
13 فرش بیفراش پیچیده شود خانه بیمکناس روبیده شود
14 خانهٔ دل بین ز غم ژولیده شد بیکناس از توبهای روبیده شد
15 تخت او سیار بیحمال شد حلقه و در مطرب و قوال شد
16 هست در دل زندگی دارالخلود در زبانم چون نمیآید چه سود
17 چون سلیمان در شدی هر بامداد مسجد اندر بهر ارشاد عباد
18 پند دادی گه بگفت و لحن و ساز گه به فعل اعنی رکوعی یا نماز
19 پند فعلی خلق را جذابتر که رسد در جان هر باگوش و کر
20 اندر آن وهم امیری کم بود در حشم تاثیر آن محکم بود